بوی عرق می داد ، مردم طردش کردند .
به خود گلاب زد ، مردم نابودش کردند .
باید می رفت حموم.
حقش بود دیگه،آخه کسی که با طرد شدن آدم نمی شه همون نابودش کنن بهتره
:))گفتى گلاب ياد يه خاطره افتادم! دوران راهنمايى كه بودم از مدرسه بردنمون يه زيارتگاه، امام زاده بود فك كنم و اونجا هم شبيخون زدن و گلاب پاشيدن به كل وجودمان، خلاصه برگشتنى از مدرسه به خونه تو اتوبوس زير نگاه هاى ديگران له شدم :دى
در همون مرحله ی اول باید تیکه تیکش میکردن!!!
تراژیک ..
هر کار کنی آدمها پشت سرت حرف خواهند زد
این همه خشونت برای چی.خب اون هم باید تکمیل بشه حالا چه جوریش مهم نیست
نفهمیدم پستت رو ! واسا چند بار بخونمش
مردم محبوس در هميشگي هايشان.
شخصیت اصلی داستان مردمن نه اون
دنياي ما همينه
نوشته هاتو دوست دارم. مرسی که بلاگم رو خوندی و مرسی بابت کامنت هات.
Post a Comment
13 comments:
باید می رفت حموم.
حقش بود دیگه،آخه کسی که با طرد شدن آدم نمی شه همون نابودش کنن بهتره
:))
گفتى گلاب ياد يه خاطره افتادم!
دوران راهنمايى كه بودم از مدرسه بردنمون يه زيارتگاه، امام زاده بود فك كنم و اونجا هم شبيخون زدن و گلاب پاشيدن به كل وجودمان، خلاصه برگشتنى از مدرسه به خونه تو اتوبوس زير نگاه هاى ديگران له شدم :دى
در همون مرحله ی اول باید تیکه تیکش میکردن!!!
تراژیک
..
هر کار کنی آدمها پشت سرت حرف خواهند زد
این همه خشونت برای چی.خب اون هم باید تکمیل بشه حالا چه جوریش مهم نیست
این همه خشونت برای چی.خب اون هم باید تکمیل بشه حالا چه جوریش مهم نیست
نفهمیدم پستت رو ! واسا چند بار بخونمش
مردم محبوس در هميشگي هايشان.
شخصیت اصلی داستان مردمن نه اون
دنياي ما همينه
نوشته هاتو دوست دارم. مرسی که بلاگم رو خوندی و مرسی بابت کامنت هات.
Post a Comment